نوشته اصلی توسط
طوفان66
سلام دوستان.من 28 سالمه و هنوز مجرد هستم خواستگار زیاد داشتم ولی از مسئولیت بیزارم و البته هیچکدام ب دلم من ننشستن.از طرفی ما 4 فرزندیم ک خواهرام ازد کردن و من داداش مجردیم.چون برادرم تک پسره به شدت مورد تکریم و احترامه و هر بار اون ناراحت ب طریقی باید مامان عقده ناراحتی اونا سر من خالی کنه.البته من تحصیلات هم دارم ولی چون شهر ما خیلی کوچیکه کار برای من نیس.و مامانم از دیدن من توی خونه بیزاره هر کاری من میکنم بلافاصله سرکوفت کارم را میشنوم نه اینکه فکر کنید مشکل الانه نه از خیلی وقت پیش از 16 .17 سالگی من چیزی خریدم بلافاصله سرکوفت داده ک ما خریدیم تو. دختر فلان را ببین ال بل .تا به حال هیچ خطایی نکردم اما همیشه با اینکه میدونه بقیه در برابر من هیچی ان منو خرد میکنه جدیدا هم راه میره میگه سی سالته سی سالته.هر کاریهم بکنم اصلا به چشم نمیاد یعنی تمام کارای خونه را انجام بدم اصلا حساب نیس فقط کافیه ی ظرف بشوره تا دو هفته راه میره من ی طرف بدنم لمس بشه با اون طرفم کارام را میکنم بخدا کم اوردم خواهرام میگن جواب نده بیخیال شو .بشدت افسردگی دارم دارو مصرف میکنم.اما مامان راه میره زیر لب به من فر میزنه بعد جلوی بقیه خودش را خوب نشون میده من را خراب میکنه.مثلا ما مهمون داشتیم شب 2 من خابیدم با اینکه همه کارا را کرده بودم صبح به مهمانمون میگه دیدی من تا صبح بیدار بودم این راحت خوابید من همه کار ها را کردم من از خرد شدن بیزارم مامانم واقعا کلافه ام کرده دلم میخاد خودکشی کنم قضیه خیلی بیشتر از اینیه ک گفتم ولی ... تو را خدا بگین من چیکار کنم من کم اوردم مامانم منو نمیخاااااااااد چون من پسر میستم چون من پول در نمیارم